حسنا جونحسنا جون، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥ حسنا عشق آبجیـــ ♥

قــــــــــــــــــــــــــــــــم !

سلام سلام سلام خوفید ؟! نی نی هاتون خوفن ؟! ما دیروز تصمیم گرفتیم بریم قم ،خلاصه وسایلمون رو جمع کردیم و راه افتادیم دیگه وقتی رسیدیم قم چون هنوز ناهار نخورده بودیم تو یه پارک وایسادیم ناهار خوردیم ( جاتون خالــــــــی) بعد ناهار حسنا جون گیر داده بود بریم سمت وسایل بازی منم مجبور شدم باهاش برم رفتیم اونجا کلیـــــ ـــــــ بازی کرد بعدشم رفتیم حرم ...! بعد از قم هم یه سر رفتیم مسجد جمکـــــــــــران . و بعد هم مامان فاطمه(مامان بابا) زنگ زدن و گفتن شام  بریم خونشون ما هم دیگه تقریبا ساعت 9:30 شب بود رسیدیم تهران بعدشم یه راس رفتیم خونه مامان فاطمه اینا ...! شبم ک برگشتیم خیلی بد اخلاق شده بودی شاید ب خاطر این بود ک خیلیـــ...
24 خرداد 1392

ماشـــــــــــــــــین جدید...!

دیروز بابا رفت ماشین جدید خرید شما هم خیلی ذوق زده بودی میخواستی ماشینو ببینی و ب ی بهونه ای بریم بیرون تا با ماشین ی دور بزنی بالاخره بعد از تموم شدن فیلم اوشین تصمیم گرفتیم بریم بیرون ی دور بزنیم ،شما تا سوار شدی میخواسنی پلاستیک های ماشین رو بکنی ک بابا گفت فلن نکن !!! گفتی بریم پارک چون پارک ملت نزدیک بود قرار شد بریم اونجا ولی چون ب ی ترافیک سنگین برخورد کردیم آخه مردم اومده بودن برای تبلیغ نامزد های انتخاباتی منم گفتم ی ذره بینشون بگردیم ولی شما کلی ناراحت شدی تا ساعت 12 داشتیم تو خیابون میگشتیم بعدشم بردیمت یه پارک ک ذو تا کوچه بالاتر از خونمون بود و شما هم تا ساعت 1:30 داشتی تو پارک بازی میکردی. ...
24 خرداد 1392

یه روز خیلی خــــــــــــــــــــــــــــــــوب...!

یه روز تعطیل تصمیم گرفتیم با عمو عباس اینا بریم توچال ، صبح زود راه افتادیم رفتیم ما یکم زود رسیدیم ولی حدود نیم ساعت بعد عمو و زنمو و راحله جان اومدن . کلیــــــــــــــــــــــــــ بهمون خوش گذش  رفتیم جای شما  خالی صبحونه خوردیم و بعد به سمت قله حرکت کردیم تا ایستگاه هف رفتیم ولی خیلیـــــــــ ســــــــــــــــــــــ ــــــــــــــرد بود ب همین دلیل تصمیم گرفتیم برگردیم . راسی طـــــــــاهره جونم جات خیلی خالی بود حسنا جون نزدیک پناهگاه اسپید کمر ..!   ...
22 خرداد 1392